برقراری ارتباط موثر – 2

وقتی برای اولین بار با شخصی رو در رو می شوید، احتمالا نظام فکری او بر اساس یکی از این سه نظام بیانی استوار است. او به صورت درونی، یا ایجاد تصاویر بصری می کند، یا دستخوش احساسات می شود، و یا با خودش صحبت می کند و صداها را می شنود. برای تشخیص این موضوع یک راه این است که به کلماتی دقت کنیم که آن شخص در توصیف تجارب و احساساتش به کار می برد. اگر به این اطلاعات توجه کنید می توانید رفتارتان را طوری تنظیم کنید که واکنش مورد نظرتان را بیرون بکشد. اگر می خواهید صمیمیت خوبی برقرار کنید می توانید از کلمات مشابهی استفاده کنید که طرف مقابلتان به کار می برد. اگر می خواهید او را با خودتان بیگانه سازید، می توانید عمدا کلمات ناهماهنگ را به کار ببرید، مانند همان چیزی که در گفتگوی قبلی بین روانکاو و بیمار رخ داد.

اجازه دهید قدری درباره نحوه تاثیر زبان صحبت کنیم. من اگر به شما نگاه کنم و بگویم آیا راحتید؟ آن وقت شما قادرید به من پاشخ دهید. ولی برای آن که بتوانید پاسخ مناسبی برای سوال من بیابید، از قبل لازم است کلماتی را که من در حین صحبت به کار می برم درک کنید. به عنوان مثال، آیا می دانید که چگونه کلمه آرامش را درک می کنید؟

برقراری ارتباط موثر

برقراری ارتباط موثر

زبن: به طریقه فیزیکی.

پس به طور فیزیکی درک می کنی. تو برخی تغییرات مشخص را در بدنت حس می کنی. تغییری که از این طریق در احساس تو پدید می آید با تغییری که احساسی از قبیل وحشت در تو ایجاد می کند فرق دارد. زیرا واکنش آن متفاوت است.

(به حاضران) او از طریق احساس تغییر در بدن خود، معنای کلمه آرامش را درک می کند. آیا کس دیگری هم هست که بداند چگونه این کلمه را درک می کند؟ برخی از شما تصوراتی بصری از خودتان در یک وضعیت راحت مشاهده می کنید، از قبیل: درازکش در یک ننو، یا خوابیده بر روی علف در زیر نرو آفتاب. و برخی از شما حتی ممکن است صداهایی بشنوید که شما را با آرامش پیوند می دهد، نظیر: شرشر یک نهر، و یا بادی که از میان درختان کاج می وزد.

برای آن که گفته های مرا درک کنید باید یک سری کلمات را انتخاب کنید (نباید خارج از حیطه کلماتی باشند که به طور انتخابی در زندگی روزمره خود به کار می برید) و بعد معنای آنها را از این طریق تحت اللفظی، یا یک سری تصورات، یا یک سری احساسات، و یا یک سری اصوات به دست آورید (همان طور که کلمه آرامش برایتان معنا پیدا می کند) این یک برداشت ساده از نحوه عملکرد زبان است و ما این فرآیند را جستجوی معنی شناسی اشتقاقی می نامیم. کلمات به منزله تفنگهایی هستند که مایلند به سمت بخش های خودآگاه معینی از احساسات شما شلیک کنند و نه به جای دیگر.

اسکیموها در حدود هفتاد واژه برای برف دارند. حالا آیا این بدان معنی است که اسکیموها دارای دستگاه حسی متفاوتی نسبت به ما هستند؟ خیر این طور نیست. به نظر من زبان، توده دانش گروهی از انسان هاست. زبان از میان تجارب بی کران حسی، آن چیزهایی را بر می گزیند که از نظر انسانهایی که از آن زبان استفاده می کنند سودمند است و در احساسات آن مردم دائما تکرار می شوند. این که اسکیموها هفتاد و اندی واژه برای برف دارند، چیز شگفت آوری نیست. در شرایطی که آنها با برف زندگی می کنند و کارهای مختلفی را باید با برف انجام دهند و بقاء یکی از چیزهایی است که با برف ارتباط تنگاتنگی دارد. پس باید تمایز فراوانی برای برف قائل شوند. حتی اسکی بازان نیز کلمات زیادی را برای انواع مختلف برف ها به کار می برند.

 

منبع : دیوید گروسک

Add a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *