مرثیه ای فنی برای یک سنتورنواز (I)

پرویز مشکاتیان
پرویز مشکاتیان

در سپیده دم قرن حاضر، پس از دوره قاجار، آن هنگام که سنتورنوازان بزرگ سر بر بالین نهادند بیم آن بود که صدای شیشه گون سنتور برای مدتی مدید خاموش شود. اما چنین نشد، بلکه در سه برهه زمانی سنتور بر تارک سازهای موسیقی ایرانی درخشیدن گرفت. شگفت آنکه هر سه بار عصر، عصر نوازندگانی دیگر بود و ایام به کام سازی دیگر.

هر بار که سنتورنوازی چنین افسر دیده شنوندگان شد و خوش در گوش شنوندگان نشست، روزگار دگردیسی رسانه یی بود و جابه جایی ابزار انتقال.

نخست بار کسی از سلاله آن که در حضور یار به رقص در می آمد؛ هم او که نوای مضرابش سماع حضور بود. حبیب سماعی که از مضرابش نغمه ها می ریخت، تر، از دهان رادیو آن سروش عصر نو گوش و دل آدمیان را مسخر خود ساخت. بیسیم تهران چالاکی مضرابش را و زینت کارانه نواهایش را از بلندای خود در گوش مردم زمزمه می کرد.

پس چند سالی سنتور مردم را به شعف آورد و می گداخت شان، سال هایی که از آن تارنوازان بزرگ بود و ویولن آن ساز نورسیده. چنان که صبا نقل می کند در آن روزگاران از مردمی که می شتافتند تا قادر شوند بر سنتور که مسحورشان کرده بود، غافل از اینکه سحر او کار می کرد.

دوم بار پایوری، برآمده از خاندان صورتگران و آموخته صبا آن نسیم شîمال موسیقی ایران، به نظم و نسق خویش و پایمردی اش در گستردن صدای ساز میان خلق و این بار بر بال تصویر، چرا که دور با جام جهان نما بود و روزگار اجرا در جوار حافظ و سعدی و عطار. با پشتکاری تمام، نواخت، ساخت و گنجینه یی از قطعات برای سنتور به یادگار نهاد.

اینچنین دگر بار ۱۰، ۱۵ سالی از میانه قرن به سنتور گذشت و عجب آنکه او زمانی در اوج بود و سازش بر دل می نشست که تمام گوش ها را شمیم نوای ویولن آکنده بود. از آن شهاب ثاقب «رضا ورزنده» – که بس زود سنتور را تنها گذاشت- که چشم بپوشیم سال های نیمه دهه ۴۰ تا نیمه دهه ۵۰ را سنتورنوازی شیرین و کوشش طاقت فرسای وی برای بنیاد نهادن روشی آموزشی پر کرده بود.سوم بار را اجرایی در چهارگاه نوید داد، هنوز جوار حافظ و مزار سعدی موسیقاییان را به خود می خواند که جوانی از خاک خیام به سلامی شب را اخگرباران کرد.

گوش فرا ده، چه پایورانه می نوازد پرویز مشکاتیان جوان، اما انگار از همان وقت مقدر بود که سنتور دوباره به حکایت شیرین شنیدار ظریف طبعان این خاک تبدیل شود. واژه از پس واژه از مضرابش می بارید، پایورانه بود در شیوه اما چیزی در فراز و فرود نواها و عبارت گشایی از خویش داشت.

اما زود طغیان کرد بر این شباهت که روز، روز طغیان بود. بند و زندان شکستن و رسانه دیگر حتی جام جم هم نبود، جام جمشید به کیفر نانمودن آنچه می گذشت و از بیم همکار شدن با ضحاک که تازیانه از گرده زمین می کشید، به کناری نهاده شد و کاست شد سروش، چاووش، چاووش آنچه نرسیده بود هنوز.

می اندیشی که مشکاتیان از همان اجرای شیرازش پا به عرصه سومین اخگرپراکنی سنتور در سده حاضر نهاد، پس بگذار تا به یاد آوریم داستان او بر مزار دیرین سال عطار را، که چه راست باشد چه خیال، آدمی را تکان می دهد. کودکی خرد و خیال تشت داغ بر بدن بی سر شاعری که می رود و می رود تا خود شعر، تا… مرگ.

سنتور او آبستن، باردار همه اینها بود یکباره چون خلق در رقص آمد و چالاک شد. دو دیگر از شهسواران سنتور که ذکرشان رفت، هر یکی شیوه یی جداگانه از خود بر جا گذاشتند چنان که اندک رنگ و بویی از آن، نام شان را در مخیله شنونده زنده می کرد. شیوش صدای ساز هر یک یگانه بود و صاحب شخصیتی ممتاز. پیش از پرویز دو صدا بود که به راه بدل شد؛ سماعی و پایور و صدای ورزنده که چنان شخصی و منفرد بود که هنوز هم کسی را یارای آن نیست به آن دست یازد بی آنکه در دام تقلید صرف بیفتد و نسخه دست دوم وی شود.

روزنامه اعتماد

منبع : مرثیه ای فنی برای یک سنتورنواز (I)

Add a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *