هنرستان موسیقی یا مدرسه تربیت بدنی ؟

تابستان سالی که پنجم دبستان را تمام کردم رفتم به کلاسهای آزاد (شبانه)
که در آن هنگام در هنرستان موسیقی دایر می شد. موسیقی ارف بود که تدریس می شد و
چیزهای دیگه مثل پیانو، فلوت، سه تار، سلفژ و … من سلفژ و نت خوانی را شروع کردم
و بعد از ۲ ماه و خورده ای، مسئولین آموزشی به من پیشنهاد ادامه تحصیل موسیقی در
هنرستان را دادند. من هم با خوشحالی قبول کردم و این شد که وارد هنرستان موسیقی شدم.

 

خاطرات یک هنرستانی

چندین سال است که از آن
زمانها سپری شده و به نوعی علاقه ای به تجدید خاطرات آن دوران ندارم، چه رسد به
اینکه راجع به این موضوع بنویسم. اما به اصرار برخی دوستان تصمیم گرفتم این مطالب
تهیه کنم و برای شما دوستان ارسال کنم تا با وضعیت آموزش موسیقی در کشور – حداقل در
۱۴ سال پیش – آشنا شوید. بین خودمان بماند اما دوران بسیار مسخره ای بود، آدمهای
عجیب و غریب، البته نه همه اما متاسفانه اغلب آنها…

تابستان سالی که پنجم دبستان را تمام کردم رفتم به کلاسهای آزاد (شبانه)
که در آن هنگام در هنرستان موسیقی دایر می شد. موسیقی ارف بود که تدریس می شد و
چیزهای دیگه مثل پیانو، فلوت، سه تار، سلفژ و … من سلفژ و نت خوانی را شروع کردم
و بعد از ۲ ماه و خورده ای، مسئولین آموزشی به من پیشنهاد ادامه تحصیل موسیقی در
هنرستان را دادند. من هم با خوشحالی قبول کردم و این شد که وارد هنرستان موسیقی شدم.

سه سال اول هنرستان یعنی اول، دوم و سوم راهنمائی خیلی فشار درس داشتیم،
چون علاوه بر مدارس راهنمائی که همه ۱۳- ۱۲ تا موضوع جزو دروس سالانه آنها بود، به
ما ۷ – ۶ تا درس موسیقی هم اضافه شده بود و دیگر خودتان فکرش را بکنید…

مثلا” در کنار تئوری موسیقی استاد کمال پورتراب باید آموزش دفاعی هم می
خواندیم (تصور کنید!)، نکته جالب اینجا بود که به دومی اهمیت بیشتری داده میشد!

از من بپرسید می گویم که هنرستان بیشتر به مدرسه تربیت بدنی شبیه بود، چون
یکی از درسهائی که می توانم بگویم به طور جدی، هر روز داشتیم، ورزش بود که شامل
فوتبال، زوو، خرپلیس و … بود! چرا که اغلب مجبور بودیم، وقتی معلم فلان درس به
هزار و یک دلیل نیامده بود و یا اصلا” چنینن معلمی برای آن درس وجود نداشت، ورزش
کنیم !؟

خلاصه بلبشوئی بود! دوره ای که من هنرستان بودم از هر مقطع
تحصیلی یک کلاس بیشتر نبود. بخوبی به خاطر دارم که که کلاس ما هم ۱۱ نفر بود. در آن ۱۱ نفر، از هر مدل آدمی که می خواستید پیدا میشد.

از خودم
شروع میکنم، یک آدم بسیار ساکت و آرام که هیچ موقع هم دنبال دردسر نمی گردد، بغل
دستیم یکی بود که هر روز باید یک فیلم Action برات تعریف میکرد، آن هم به صورت سه
بعدی که معمولا” بعد از اتمام صحبت هایش من حتما” باید شیشه عینکم رو تمیز میکردم!

و یا آن همکلاسی در مواقعی که با بچه های دیگر صحبت میکرد، با زیپ لباس یا
با یق‍ه کت یا با دگمت ور می رفت، چقدر هم سر این قضیه کتک می خورد از بچه ها،
ناظم، معلم و …

یکی دو نفر هم بودن که از همان موقع معلوم بود گروه
خونیشان (به قول یکی از استادان) به موسیقی میخورد، که یکی از آنها را هنوز هم
۳-۲ هفته یکباری می بینم و قهوه ای با هم میخوریم و گپی میزنیم. ولی دیگری مشغول
ادامه تحصیل در رویال کالج لندن هست.

هر چقدر فکر میکنم میبینم که هنرستان
عجیبی بود چون مسئولین و هنرجویان هیچ موقع نتوانستند یکدیگر را جذب کنند. مثلا”
همین دوست بنده که الآن مشغول تحصیل در رشته پیانو در لندن هست، همواره سر نواختن
پیانو در هنرستان از طرف ناظم و برخی معلمین کتک می خورد.

می دانید چرا؟
برای اینکه زنگ تفریح حق نداشتیم در کلاس و ساختمان بمانیم و ساز بزنیم ! البته

دوست بنده هم موجود لجبازی بود چون بلافاصله بعد از حرف ناظم شروع به نواختن میکرد!

 

گفتگوی هارمونیک

Add a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *